فهرست عناوین
مقدمه:
با کودکی این نخبه و ابر ستاره شروع میکنیم صحبت و داستان جالبی در قالب یک رمان واقعی برای شما در نظر گرفنه شده تا لذت ببرید.
کودکی:
این ابر اسطوره در 24 فوریه 1955 در کالیفرنیا بدنیا آمد و توسط پدر مادر ناتنی از قشر ضعیف جامعه به فرزند خواندگی پذیرفته شد. این زوج خوش شانس پل و کلارا جابز نام داشتند.
این خانواده بعد از چندین سال به حومه شهر بنام شهرستان سانتا کلارا نقل مکان کردند. در اوایل دهه 1950 پس از پیشرفت بسیار زیاد شرکتهای نیمه خصوصی در این منطقه، به دره سیلیکون معروف شد. استیو جابز جوان در محلهای بزرگ شد که پر از مهندسانی بود که آخر هفتهها در گاراژشان بر روی لوازم الکترونیکی و سایر ابزارهای هوشمند کار میکردند.
این امر باعث شد استیو جوان با گذر زمان علاقمند به این موضوع شود و در همین زمان یکی از بزرگترین خوش شانسی های استیو در سن 13 سالگی رقم خورد که این اتفاق بسیار عالی آشنا شدن استیو با یک پسر جوان 18 ساله بنام استیون وزنیاک بود که به لقب غوغاگر الکترونیک شهرت داشت و شباهت بسیار زیادی به استیو داشت.
5 سال بعد زمانی که استیو به سن کالج رسید، از والدینش درخواست کرد که در کالج Raid که بسیار کالج گرانی بود ثبت نام کند، با وجود اینکه هزینه های تحصیل برای این زوج فقیر نجومی بود، آنها به والدین بیولوژیک پسرشان قول داده بودند که او تحصیلات دانشگاهی خواهد داشت، بنابراین آنها تسلیم شدند. استیو تنها یک ترم را در آنجا گذراند و سپس آن را رها کرد، زیرا بیشتر به فلسفه شرق، رژیم های میوه خواری و ال اس دی علاقهمند بود. او به یک مزرعه اشتراکی hippie در Oregan نقل مکان کرد، جایی که فعالیت اصلی او کشت سیب بود.
چندین ماه بعد استیو به کالیفرنیا بازگشت و به دنبال کار رفت که توانست در شرکت ساخت بازیهای ویدویی آتاری شروع به کار کند. تمام درآمد حاصل از کارکردنش در این شرکت را جمع آوری کرد تا بتواند برای دیدن دوستش بنام دن کوتکه برود. استیو بیشتر به دنبال روشنفکری بود، اما او سر خورده برگشت و با یکی از دوستانش بنام ووز شروع به فعالیت کرد و کار دوستش را ادامه داد و روز به روز به آن علاقمند تر شد.
ریشههای اپل:
ووز که علاقهاش به الکترونیک بیشتر و بیشتر شده بود، مرتباً در جلسات گروهی، از علاقهمندان اولیه رایانه به نام «کلاب کامپیوتری هومبرو» شرکت میکرد. آنها پیشگامان واقعی محاسبات شخصی بودند، مجموعه ای از پارازیتهای رادیویی، متخصصان کامپیوتر و آماتورهای روشنفکر که که همگی آنجا جمع شده بودند تا آخرین مهارت خود را در ساخت رایانه شخصی یا نرم افزار نوشتن به نمایش بگذارند. این باشگاه پس از عرضه کیت کامپیوتر شخصی Altair 8800 در سال 1975 به شهرت رسید.
دانشی که ووز در جلسات Homebrew بدست آورده بود ، و همچنین استعداد استثنایی او، به او این امکان را داد که بورد رایانه خود را بسازد ، فقط به این دلیل که یک رایانه شخصی برای خود می خواست. استیو جابز علاقه مند شد و به سرعت فهمید که اختراع درخشان دوستش را می توان به علاقه مندان نرم افزاری فروخت ، به افرادی که می خواستند بدون دردسر مونتاژ یک کیت کامپیوتری نرم افزار بنویسند. جابز وزنیاک را متقاعد کرد که شرکتی را برای این منظور راه اندازی کند کهApple Computer در 1 آوریل 1976 متولد شد.
ماههای بعد به مونتاژ بردهای رایانههای Apple I در گاراژ جابز و فروش آنها به فروشندههای کامپیوتر مستقل در منطقه سپری شد. با این حال، وزنیاک کار بر روی یک کامپیوتر بسیار بهتر، Apple II را آغاز کرده بود – سیستمی قابل ارتقا و قدرتمندتر که حتی از گرافیک های رنگی نیز پشتیبانی می کرد. جابز و وزنیاک میدانستند که میتواند بسیار موفق باشد، و بنابراین جابز شروع به جستجوی سرمایههای بسیار کرد. او سرانجام در ژانویه 1977، مدیر سابق اینتل مایک ماکولا را متقاعد به سرمایه گذاری 250000 دلاری در اپل (تقریباً معادل 1 میلیون دلار امروزی) در ژانویه 1977 کرد. بنیانگذاران جوانی که به لطف Apple II، شرکتشان در کمتر از دو سال به فورچون 500 خواهد پیوست.
Apple II برای همیشه:
مارک بسیار خوشبین بود و موفقیت این شرکت بعد از 7 سال تحقق پیدا کرد.apple II با بسته بندی زیبا و سهولت کار صاحبان این کمپانی را میلیاردر کرد.این شرکت بسیاری از رقبای خود را کنار زد ، بزرگترین افزایش فروش پس از معرفی VisiCalc، اولین برنامه صفحهگسترده تجاری موفق بود: صدها هزار آمریکایی، چه حسابدار باشند، چه صاحب کسبوکارهای کوچک، یا فقط وسواس پول داشته باشند، Apple II را خریداری کردند تا در خانه محاسبات انجام دهند.
لیزا و زیراکس PARC:
استیو جابز در ابتدا به کامپیوتر لیزا اعتقاد زیادی داشت. این او بود که این نام را مطرح کرد. در واقع، در سال 1978، دوست دختر سابق او از دبیرستان کریسان برنان، دختر کوچکی به دنیا آورد که او را لیزا نامید. استیو پدر بودن را انکار می کرد، اگرچه برای همه کسانی که او را می شناختند، با توجه به رابطه دائمی که در آن زمان با کریسان داشت، واضح بود که او پدر است. جابز با وجود میلیونها دلاری که در اپل جمع کرده بود، از دادن پول به کریسان خودداری کرد. او در حالی که در حال انکار بود، نام “LISA” را برای کامپیوتر جدیدی که اپل در حال ساخت آن بود گذاشت.
سال بعد، گشت و گذار در آزمایشگاه تحقیقات کامپیوتر زیراکس PARC تأثیر زیادی بر او گذاشت. دانشمندانی که در آنجا کار میکردند، تعدادی فناوری ابداع کرده بودند که صنعت را برای دهههای آینده مشخص میکند، از جمله رابط کاربری گرافیکی (GUI) و ماوس، اترنت، چاپ لیزری و برنامهنویسی شی گرا. جابز به رابط کاربری گرافیکی علاقه مند شد که استفاده از آن بسیار ساده تر از رابط های خط فرمان آن روز بود. به جای یادگیری یک زبان کامپیوتری، برای استفاده از آن فقط باید به تصاویر اشاره کنید. او اصرار داشت که لیزا باید یک رابط کاربری گرافیکی و یک ماوس نیز داشته باشد.
Macintosh:
استیو جابز به دلیل خلق و خوی داغ و بی تجربگی نسبی خود در مدیریت، با تیم رهبری لیزا مخالفت کرد و از پروژه اخراج شد. او از این تصمیم کاملاً در هم شکسته شده بود. به عنوان انتقام، او پروژه کوچکی به نام مکینتاش را در دست گرفت، یک کامپیوتر شخصی که قرار بود وسیله ای ارزان باشد، «به راحتی استفاده از توستر». در سال 1981، استیو جابز رئیس پروژه مکینتاش شد و تصمیم گرفت آن را به نسخه کوچکتر و ارزانتری از Lisa تبدیل کند که با رابط کاربری گرافیکی از پوشهها، نمادها و منوهای کشویی و البته یک ماوس کامل میشود.
سه سالی که برای توسعه مکینتاش به طول انجامید، یکی از پربارترین و شدیدترین سالها در حرفه استیو جابز بود. او گروه کوچکی از مهندسان متعهد، جوان و باهوش را تشکیل داد که به طور کامل پشت دیدگاه او در مورد “کامپیوتر برای بقیه ما” ایستادند. آنها خود را به عنوان “دزدان دریایی” در برابر بقیه اپل می دیدند که آنها را “نیروی دریایی” نامیدند. این تیم با گروه Apple II و گروه Lisa مخالفت کردند. با این حال، در سال 1983، پس از اینکه مشخص شد لیزا در حال تبدیل شدن به یک شکست بزرگ دیگر برای اپل است، تمام امیدهای شرکت روی مکینتاش استوار شد. استیو در ماموریت خود توسط جان اسکالی، مدیر عامل جدید اپل که در سال 1983 استخدام شد تا به او کمک کند تا شرکت را اداره کند و او را به عنوان مدیر اجرایی آینده پرورش دهد، حمایت شد.
ترک اپل:
در 24 ژانویه 1984، پس از اینکه اپل یک تبلیغ تلویزیونی خاطره انگیز برای Super Bowl (1984) اجرا کرد، استیو جابز مکینتاش را در مجمع سالانه سهامداران شرکت معرفی کرد. این محصول با سر و صدای زیادی روانه بازار شد و در چند ماه اول کاملاً موفق بود.
با این حال، در اوایل سال 1985، هنگامی که کل صنعت رایانه های شخصی به رکود افتاد، فروش مک شروع به کاهش شدید کرد. استیو جابز از اعتراف آن خودداری کرد و به رفتار خود ادامه داد که انگار اپل را نجات داده است. این امر تنش زیادی را در داخل شرکت ایجاد کرد، به خصوص بین استیو و مدیر عامل، جان اسکالی. در حالی که قبلاً خیلی صمیمی بودند، اکنون دیگر با یکدیگر صحبت نمی کنند.
سالهای آینده:
استیو بالاترین استانداردهای ممکن را برای دستگاه جدید NeXT خود در نظر گرفت: او بهترین سخت افزار را می خواست که در خودکارترین کارخانه جهان ساخته شود و پیشرفته ترین نرم افزار ممکن را اجرا کند. او تصمیم گرفت که سیستم عامل کامپیوتر، NeXTSTEP، مبتنی بر یونیکس باشد، قوی ترین سیستم در جهان، که توسط ارتش و دانشگاه ها استفاده می شود – اما استفاده از آن نیز مانند مکینتاش با رابط کاربری گرافیکی خاص خود آسان خواهد بود. NeXTSTEP امکان برنامه نویسی شی گرا را فراهم می کند، پیشرفت دیگری از Xerox PARC که نوشتن نرم افزار را بسیار سریعتر و قابل اطمینان تر می کند. این برنامههای بلندپروازانه تاریخ انتشار رایانه – به نام مکعب NeXT – را به اکتبر 1988 موکول کرد.
وقتی NeXT Cube عرضه شد، در واقع یک ماشین عالی بود. اما بسیار گران بود: دانشگاه ها یک رایانه شخصی 3000 دلاری درخواست کردند و NeXT یک ایستگاه کاری 10000 دلاری ساخته بود. پس از دو سال فروش بسیار کم، این شرکت NeXTstation ارزانتر را راهاندازی کرد و هدف خود را علاوه بر تحصیلات عالی، به مشاغل تجاری نیز گسترش داد. تعداد کامپیوترهای NeXT که هر ماه فروخته می شد صدها عدد بود. این شرکت در حال خونریزی بود و همه بنیانگذاران آن یکی پس از دیگری و همچنین برجسته ترین سرمایه گذار آن، میلیاردر تگزاسی راس پروت،شرکت را ترک کردند. در سال 1993، NeXT مجبور شد کل تجارت سخت افزاری خود را رها کند تا به یک شرکت نرم افزاری خاص تبدیل شود. استیو جابز شکست خورده بود و ویران شده بود. او شروع به تمرکز کمتر روی کار کرد و بیشتر روی همسرش لورن (که در سال 1991 با او ازدواج کرد) و پسر تازه متولد شده اش، رید، تمرکز کرد.
Pixar:
برای درک اینکه چگونه استیو جابز از نادری خود خارج شد، اجازه دهید به هشت سال قبل، در اواخر سال 1985 برگردیم. در آن زمان، جورج لوکاس، که در میانه یک طلاق پرهزینه بود، بخش گرافیک کامپیوتری امپراتوری Lucasfilm خود را فروخت. استیو جابز پس از فروش تمام سهام اپل خود، میلیون ها دلار در بانک داشت و علاقه مند بود. در اوایل سال 1986، او گروه کوچکی از دانشمندان کامپیوتر را خرید و یک شرکت جدید به نام پیکسار را تأسیس کرد. بنیانگذاران پیکسار، اد کاتمول و آلوی ری اسمیت، در اواخر دهه 1970 با یک دیدگاه مشترک برای ساختن فیلم تنها با استفاده از انیمیشن های رایانه ای، با هم متحد شدند. اما آنها همچنین میدانستند که هیچ رایانهای در آن زمان به اندازه کافی قدرتمند نیست.
در پنج سال اول زندگی پیکسار، استیو جابز هدفی را برای این شرکت تعیین کرد که ایستگاه های کاری گرافیکی کامپیوتری پیشرفته را برای موسسات، مانند بیمارستان ها یا حتی ارتش بفروشد. گروه انیمیشن به رهبری John Lasseter در آن زمان بسیار کوچک بود و تنها به این دلیل زنده ماند که تبلیغات خوبی برای قدرت نرم افزار رندر سه بعدی Pixar، RenderMan ارائه می کرد. استیو جابز در سال 1989 جایزه اسکار را برای فیلم کوتاه Tin Toy دریافت کرد.
پیکسار سپس به یک شرکت نرم افزاری تبدیل شد که محصول اصلی آن RenderMan بود. کسب و کار انیمیشن آن زنده نگه داشته شد، زیرا تنها شرکتی بود که با تولید تبلیغات تلویزیونی مختلف به صورت سه بعدی برای برندها، مقداری پول به ارمغان آورد. با این حال، یک قرارداد تعیین کننده همه چیز را تغییر داد: در سال 1991، دیزنی قراردادی را با پیکسار برای ساخت یک فیلم انیمیشن کامپیوتری کامل امضا کرد. فیلمنامه باید به طور کامل توسط هر دو طرف تایید می شد و جفری کاتزنبرگ، رئیس بسیار عملی انیمیشن دیزنی، چندین بار تولید را به دلیل اختلافات خلاقانه با جان لستر و تیمش متوقف کرد. اما در سال 1995، فیلم بالاخره شروع به شکل گیری کرد و استیو جابز به طور فزاینده ای به آن علاقه مند شد.
با وجود اینکه او 9 سال از پول شخصی خود برای تأمین مالی Pixar استفاده کرده بود، اما جابز هرگز به این اندازه در شرکت دخالت نداشت، که در مقایسه با NeXT همیشه برای او یک «سرگرمی» بود. اما در سال 1995، NeXT کم و بیش مخفی شده بود، در حالی که پیکسار آشکارا از ماشین بازاریابی دیزنی سود زیادی می برد و با فیلم خود، داستان اسباب بازی، موفقیت زیادی کسب می کرد. استیو این حرکت جدید را به خوبی درک کرد،و قصد داشت هفته بعد از اکران فیلم، در نوامبر 1995، پیکسار را عمومی کند. حق با او بود، و موفقیت Toy Story در گیشه تنها با موفقیت سهام Pixar در وال استریت پیشی گرفت. استیو جابز که 80 درصد سهام شرکت را در اختیار داشت، شاهد افزایش دارایی خالص خود به بیش از 1.5 میلیارد دلار بود ، پنج برابر پولی که تا به حال در اپل در دهه 1980 به دست آورده بود.
بازگشت به اپل:
مدیر عامل جدیدی به نام گیل آملیو در اوایل سال 1996 وارد شد تا شرکت را نجات دهد. او هزینه ها را کاهش داد، از شر یک سوم نیروی کار خلاص شد و تصمیم گرفت که به جای نوشتن یک سیستم عامل جدید و مدرن از ابتدا برای رقابت با Window راه اندازی کند.
. در نهایت، آملیو تصمیم گرفت NeXTSTEP، سیستم عامل NeXT را بخرد – و با خرید شرکت به قیمت 400 میلیون دلار (تقریباً معادل 670 میلیون دلار امروز) موافقت کرد. این معامله در دسامبر 1996 انجام شد، استیو جابز به شرکتی که تاسیس کرده بود بازگشت.
همکاری آملیو جابز زیاد دوام نیاورد: اپل در سه ماهه اول سال 1997 700 میلیون دلار ضرر کرد و هیئت مدیره تصمیم گرفت از شر مدیرعامل خود خلاص شود. جابز عملاً با همدستی دوست میلیاردر خود لری الیسون یک کودتای هیئت مدیره سازماندهی کرد و پس از یک دوره تصدی که دقیقاً 500 روز به طول انجامید، آملیو رفت. در آگوست 1997، جابز در مک ورلد بوستون روی صحنه رفت تا برنامه خود را برای اپل توضیح دهد: او از شر هیئت مدیره قدیمی خلاص شده بود و با مایکروسافت قراردادی برای حل و فصل اختلافات مربوط به حق اختراع و سرمایه گذاری 150 میلیون دلاری در نماد دره سیلیکون بست. یک ماه بعد، در 16 سپتامبر 1997، جابز پذیرفت که مدیرعامل موقت اپل شود.در اینجا میشد به اقتصاد گرایی و نخبه گرایی استیو پی برد که با سیاست خاص خود به شرکت بازگشت.
وقتی استیو جابز از اولین محصول عالی خود، iMac رونمایی کرد، منتقدان به توانایی استیو جابز در اداره اپل اعتقاد پیدا کردند. این محصول که در می 1998 معرفی شد، اولین محصول واقعاً نوآورانه اپل از زمان مکینتاش اصلی در سال 1984 بود. طراحی شفاف آن، کل صنعت رایانه های شخصی را که برای بیش از یک دهه نتوانسته بودند چیزی جز جعبه های مشکی یا بژ تولید کنند، به باد داد. علاوه بر این، این یک فروشنده داغ بود، و امور مالی شرکت را دوباره در معرض خطر قرار داد. iMac نمادین همچنین نقش کلیدی در بازگرداندن تعداد زیادی از توسعه دهندگان به پلتفرم مک ایفا کرد. نوآوری های طراحی در طول سال های 1998 و 1999 با iMac های رنگی و iBook، نوت بوک مصرف کننده اپل ادامه یافت. پس از سه سال مسئولیت، استیو جابز اپل را به وضعیت نماد فناوری جالب خود بازگرداند.
استیو جابز دو اطلاعیه مهم صادر کرد و از سیستم عامل مختص به خودش بجای ویندوز صحبت کرد که این انقلاب بسیار عظیم در این باره بوده.سر انجام در سال 2001 mac osx. منتشر شد.
سال به سال این سیستم عامل ارتقا داده شد تا انقلابی عظیم در سیستم عامل ها در کل دنیارا به وجود آورد.
هنگامی که اپل از تجربه نزدیک به مرگ خود در اواخر دهه 1990 بازگشت، استیو جابز شروع به تمرکز بر روش هایی برای کاهش سهم بازار شرکت (حدود 5٪) کرد. او تصمیم گرفت از قدرت منحصربهفرد اپل در ساخت سختافزار و نرمافزار برای انجام این کار استفاده کند،مکها نه تنها ماشینهای بسیار قدرتمند و جذابی خواهند بود، بلکه نرمافزارهای متفاوتی را نیز اجرا میکنند که هیچ رایانه شخصی ویندوزی قادر به اجرای آن نیست. اولین حرکت او شرط بندی روی چیزی بود که او آن را “ویدیو دسکتاپ” می نامید، توانایی فیلمبرداری و ویرایش فیلم های شخصی در مک شما. او متقاعد شده بود که ویدئوهای دسکتاپ به اندازه انتشار دسکتاپ در دهه 1980 تبدیل به یک معامله بزرگ خواهد شد. در اولین قدم، در سال 1999، iMac DV (که مخفف Digital Video بود) و یک نرم افزار ویرایش فیلم دیجیتال جدید، iMovie را معرفی کرد.
اودیسه اپل:
سومین تصمیم کلیدی در سال 2000 گرفته شد و در اواسط سال 2001 رونمایی شد،ایجاد یک کانال خرده فروشی با مالکیت کامل، فروشگاه های خرده فروشی معروف اپل. اگرچه به راحتی می توان این استراتژی را هوشمندانه در گذشته نامید، اما در می 2001، زمانی که اولین فروشگاه خرده فروشی افتتاح شدند، کاملاً واضح نبود. در همان سال، گیتوی، سازنده رایانههای شخصی، فروشگاههای خردهفروشی خود را یکی پس از دیگری تعطیل میکرد، و اجماع تحلیلگران بر این بود که اپل در این رکود اقتصادی با یک ایده احمقانه و قدیمی، پول گرانبهایی را در این رکود اقتصادی از دست داد. از سوی دیگر، استیو جابز توضیح داد که تنها در محیطی که به طور کامل توسط اپل کنترل می شود، با کارکنان آموزش دیده اپل و تنها محصولات سازگار با اپل، می توان برتری محصولات اپل را به طور کامل مورد قدردانی مصرف کنندگان قرار داد.
آی پاد:
آیپاد از همان روزی که عرضه شد، یک موفقیت تجاری بود، زیرا هدفش افزایش فروش مک بود. زمانی اتفاق افتاد که بسیاری از مردم به یک MP3 پلیر خوب نیاز داشتند ، و علیرغم قیمت نسبتاً بالای آن، بسیاری از کاربران رایانه شخصی نیز آن را خریداری کردند و آن را هک کردند تا بتوانند بتوانند. از آن در ماشین های خود استفاده کنند. این باعث شد استیو جابز و تیمش خیلی فکر کنند،آیا باید به ساخت یک آیپاد مخصوص مک ادامه دهند یا باید آن را برای ویندوز هم باز کنند؟ اگرچه جابز در ابتدا شدیداً با ایده دوم مخالف بود، اما در نهایت تسلیم شد و اولین آی پادهای ویندوزی در جولای 2002 در Macworld New York معرفی شدند.
تکانه:
در همین حال، اپل شاهد موفقیت بیسابقهای در تمام مشاغل خود بود، نه تنها آیپاد و آیتونز. فروشگاههای خردهفروشی بسیار محبوب بودند، و زمانی که استیو جابز فروشگاه چشمگیر خیابان پنجم را در منهتن افتتاح کرد، به نقطه عطفی دست یافت، یک مکعب شیشهای رو به سنترال پارک. فروش مک، در بازار شتاب بیشتری می گرفت و هم از آی پاد و هم از تغییر پردازنده های اینتل بهره می برد.
استیو جابز انتقال به اینتل را در WWDC، 6 ژوئن 2005 اعلام کرد
در واقع، در WWDC در ژوئن 2005، جابز اعلامیه غافلگیرکنندهای داد که پس از گذشت بیش از یک دهه از معماری ریزپردازنده PowerPC، اپل شروع به استفاده از تراشههای اینتل با انرژی کارآمدتر در مکهای خود خواهد کرد. در اواخر دهه 1990، اپل تبلیغات متعددی برای مسخره کردن پردازنده های پنتیوم اینتل اجرا کرده بود. در واقع، عبارت “Wintel machines” (ویندوز + اینتل) اغلب برای توصیف رایانه های شخصی استفاده می شد.
آیفون:
آیفون نه تنها یک دستگاه همگرایی دیجیتالی پیشرو بود بلکه «آیپاد، تلفن و یک ارتباط اینترنتی» همه در یک قاب، بلکه نیرویی برای ایجاد اختلال در تجارت سنتی تلفنها بود. درست مانند فروشگاه iTunes، استیو جابز قبل از اینکه آیفون را معرفی کند، با شرکت مخابراتی بیسیم AT&T مذاکره کرده بود – بدون اینکه نمونه اولیه آن را نشان دهد.
آیفون کاملاً موفق بود، علیرغم قیمت 399 دلاری، اپل در طول عمر خود 6 میلیون از آنها را فروخت. اما فروش واقعاً در سال 2008 شروع به افزایش سرسام آور شد، پس از اینکه اپل آیفون 3G ارزانتر (با قیمت 199 دلاری) و اپ استور را معرفی کرد. درست مانند آی پاد سازگار با ویندوز، استیو جابز در ابتدا با اجازه دادن به نرم افزارهای شخص ثالث روی آیفون مخالف بود. اما تقاضا به قدری زیاد بود که او در نهایت تسلیم شد و آیفون SDK و اپ استور را در مارس 2008 معرفی کرد.
هزاران توسعه دهنده شروع به نوشتن برنامه برای پلتفرم آیفون کردند که به یک مزیت رقابتی برای اپل تبدیل شد. اپل با افتخار این انتخاب غنی از نرمافزار را در کمپین تبلیغاتی تلویزیونی خود «برنامهای برای آن وجود دارد» که بیش از دو سال اجرا شد، به نمایش گذاشت.
درمان
در اواخر سال 2003، او مبتلا به سرطان لوزالمعده از نوع نادر تشخیص داده شد که به طور بالقوه با جراحی قابل درمان است. با این حال، برخلاف توصیه همه، او به مدت 9 ماه از انجام عمل جراحی خودداری کرد. در عوض، وفادار به آرمانهای دوران جوانیاش، رژیمهای غذایی و درمانهای جایگزین، از جمله طب سوزنی و مراجعه به روانشناس را امتحان کرد. تنها در ژوئیه 2004 او با انجام این جراحی موافقت کرد. او برای پنج سال آینده سالم به نظر می رسید و در سخنرانی معروف خود در دانشگاه استنفورد در سال 2005 علناً از “درمان شدن” سرطان صحبت کرد.
با این حال، در سخنرانی اصلی WWDC در ژوئن 2008، تعداد کمی از ناظران متوجه شدند که او چقدر لاغر روی صحنه ظاهر میشود و نگرانیها در مورد سلامتی او دوباره ظاهر شد. آنها تا دسامبر 2008 به طور فزاینده ای متداول شدند، زمانی که اپل اعلام تکان دهنده ای داد مبنی بر اینکه جابز سخنران اصلی Macworld 2009 نخواهد بود و او به مدت شش ماه از مرخصی پزشکی استفاده می کند. اگرچه او (و اپل) علناً آن را تکذیب کردند، حقیقت این بود که سرطان او بازگشته بود. او در واقع چند هفته تا مرگ فاصله داشت که در آوریل 2009 پیوند کبد را دریافت کرد. او در اواخر تابستان 2009 به اپل بازگشت، اما از نظر ظاهری سالم تر، اما هنوز بسیار ضعیف بود. او مشتاق بود تا سنگ تمام گذاشتن پروژه جدیدی را که برای قلبش عزیز بود بیاورد.
متأسفانه، سلامتی استیو جابز، که به نظر می رسید در طول سال 2010 بهبود یافته بود، دوباره شروع به کاهش کرد. در ژانویه 2011، او اعلام کرد که در حال گرفتن مرخصی پزشکی جدید است، این بار بدون اینکه بگوید چه زمانی به پایان می رسد. همه شروع به صحبت در مورد رفتن آینده او کردند. با این حال، او آیپد و آیاواس را آنقدر مهم میدانست که هنوز دو ارائه عمومی بزرگ در رویدادهای اپل انجام داد. اولین مورد معرفی iPad 2 در مارس 2011 بود و دومین مورد WWDC در ژوئن 2011 بود که iCloud را معرفی کرد.
از بسیاری جهات، اطلاعیه iCloud از اهمیت مشابهی با معرفی استراتژی هاب دیجیتال ده سال قبل برخوردار بود. این نه تنها یک محصول، بلکه یک طرح اصلی برای ترغیب مصرف کنندگان به استفاده از دستگاه های iOS و قفل کردن آنها در اکوسیستم اپل بود.
ظهور مجدد سرطان استیو یادآور دردناکی بود که زمان آن فرا رسیده بود که قبل از مرگش «امورش را سر و سامان دهد» – و او این کار را کرد.
ابتدا مطمئن شد که اپل آماده است بدون او کار کند. در اواخر سال 2008، او رئیس دانشکده مدیریت ییل را استخدام کرد تا «دانشگاه اپل» را ایجاد کند، که نوعی مسیر تجاری داخلی بود تا مدیران آینده اپل را با قرار دادن آنها در معرض روشهای اپل، از طریق مطالعات موردی از تاریخچه شرکت، اصلاح کند. او همچنین تیم اجرایی خود را تثبیت کرد و با هیئت مدیره موافقت کرد که جانشین طبیعی او، مدیر ارشد تیم کوک، دومین فرمانده او باشد. سرانجام، در آخرین حضور عمومی خود در ژوئن 2011، او از برنامه های خود برای پردیس آینده اپل در کوپرتینو (اپل پارک فعلی)، یک ساختمان عظیم به اندازه یک سفینه فضایی به شکل دایره، رونمایی کرد. همه اینها زمانی که او در نهایت در 24 آگوست 2011 از سمت مدیرعاملی اپل استعفا داد، درست بود.
جابز میراث شخصی خود را نیز آماده کرد. در سال 2009، او شروع به مصاحبه با نویسنده والتر ایزاکسون کرد تا برای اولین و تنها بیوگرافی مجاز خود آماده شود و دیدگاه خود را در مورد زندگی و حرفه خود با او در میان بگذارد. او همچنین آخرین روزهای خود را صرف طراحی یک قایق تفریحی برای خانواده اش کرد که امیدوار بود با آن به جهان سفر کند. متأسفانه، مرگ او را خیلی زود گرفت و او در 5 اکتبر 2011 در خانه در حالی که توسط خانواده اش احاطه شده بود، در آرامش درگذشت – یک روز پس از معرفی iPhone 4S، یک رویداد اپل که به احتمال زیاد او از بستر مرگ تماشا کرد.
نظرات کاربران